انجمنی

ساخت وبلاگ
هفته پیش به دعوت بخشداری جره و بالاده همراه با انجمن عکاسان کازرون به این منطقه رفتیم برای تهیه گزارش آن چه در زیر می آید برخی از عکس های آن روز است که در ویژه نامه عیدانه (به مناسبت عید سعید نوروز) هفته نامه شهرسبز شماره 216 مورخ 22 اسفند 91 به چاپ رسیده است.

در این جا همچنین از سرکار خانم دهقان، مسئول امور بانوان بخشداری بالاده و جناب آقای سید علی هاشمی از بخشداری خشت به خاطر زحماتی که کشیدند تشکر و قدردانی می کنم.

در ادامه به معرفی برخی از جاذبه های گردشگری جره و بالاده می پردازیم.


انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 346 تاريخ : جمعه 25 اسفند 1391 ساعت: 23:43

دو هفته پیش به دعوت بخشداری خشت همراه با انجمن عکاسان به خشت رفتیم تا از مناطق گردشگری آتن گزارش تهیه کنیم

آن چه در پی می آید برخی از عکس هایی است که از آن جا گرفته ام.

در ادامه صفحه معرفی برخی از جاذبه های گردشگری خشت است که در ویژه نامه عیدانه (به مناسبت عید سعید نوروز) هفته نامه شهرسبز شماره 216 مورخ 22 اسفند چاپ شده است.

با تشکر از آقای سید علی هاشمی عکاس و خبرنگار بخش خشت و کمارج که زحمت این سفر را برای ما هموار نمود.


این عکس را دوستان ما در باغ یکی از اهالی خشت گرفتند.

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 359 تاريخ : جمعه 25 اسفند 1391 ساعت: 23:34

مه سرگشاده جمعي از فعالان فرهنگي کازرون به پیشگامان انقلاب:

برای جلوگیری از تحریف تاریخ به سئوالات ما پاسخ دهید

جمعي از فعالان فرهنگي کازرون نامه سرگشاده ای به پیشگامان انقلاب نوشتند و از آنها خواستند تا به سوالات آنها پاسخ دهند.

به گزارش خبرنگار صادقون، جمعي از فعالان فرهنگي کازرون، نامه سرگشاده ای به پیشگامان انقلاب نوشتند و از آنها خواستار پاشخگویی به سوالاتی شدند.

 

متن این نامه به شرح زیر می باشد:

با سلام و درود به ارواح طیبه شهدا اسلام از آغاز تاکنون به خصوص شهدای انقلاب اسلامی ایران

و با سلام به روح پر فتوح امام امت خمینی کبیر(ره)

جناب آقایان حاج حسین مختاری، حاج محمد باقر باقری نژادیان فرد، حاج مصطفی بخرد، حاج علی اسدزاده، حاج اصغر مکارم، حاج ناصر حیدری، حاج علی صحرابان، حاج اسماعیل مختاری، حاج یدالله مختاری و ديگر پیشکسوتان و پیشگامان انقلاب اسلامی در کازرون

با سلام و درود

به واقع پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در ایران، نه تنها نقطه‌ي عطفی در تاریخ این سرزمین کهن است، بلکه چون كانون درخشاني از نور در تاریخ اسلام و بشریت می‌درخشد. پدیدآورندگان این انقلاب بزرگ، براستی انسان‌هایی بزرگ بودند که نامشان بر تارک تاریخ خواهد درخشید.

این‌که کازرون ما، به عنوان یکی از یازده شهر پیشتاز انقلاب، در تاریخ؛ نام خود را ثبت نموده، همواره به عنوان افتخاری برای کازرون و کازرونی بوده است.

همواره در طول سالیان پس از انقلاب، نام شما به عنوان انقلابیون اصلی در کنار حجت الاسلام شهيد عبدالرحیم دانشجو و مرحومان غلامرضا و عليرضا باقری نژادیان فرد زینت بخش جشن‌های انقلاب و خاطرات مردم این دیار بوده است.

اکنون پس از 34 سال از پیروزی انقلاب، و در سکوت 34 ساله‌ي شما با این عنوان که "ما کاری نکرده‌ایم که بخواهیم از خویش حرف بزنیم" یکی از هفته نامه‌های شهرستان كه در سالیان گذشته به تبلیغ و مطرح نمودن شخصيت‌هايي چون «ح.ح» ـ با سابقه‌ي فعاليت‌هاي کمونیستي ‌ـ پرداخته است اينك با ذکر نام شما عزیزان، از شما به عنوان لیدرهای انجمن حجتیه کازرون و القای این‌که شما با انقلابیون و مبارزین مخالفت می‌کرده اید، ياد كرده است.



نامه سرگشاده جمعي از فعالان فرهنگي کازرون به پیشگامان انقلاب:

برای جلوگیری از تحریف تاریخ به سئوالات ما پاسخ دهید

جمعي از فعالان فرهنگي کازرون نامه سرگشاده ای به پیشگامان انقلاب نوشتند و از آنها خواستند تا به سوالات آنها پاسخ دهند.

به گزارش خبرنگار صادقون، جمعي از فعالان فرهنگي کازرون، نامه سرگشاده ای به پیشگامان انقلاب نوشتند و از آنها خواستار پاشخگویی به سوالاتی شدند.

 

متن این نامه به شرح زیر می باشد:

با سلام و درود به ارواح طیبه شهدا اسلام از آغاز تاکنون به خصوص شهدای انقلاب اسلامی ایران

و با سلام به روح پر فتوح امام امت خمینی کبیر(ره)

جناب آقایان حاج حسین مختاری، حاج محمد باقر باقری نژادیان فرد، حاج مصطفی بخرد، حاج علی اسدزاده، حاج اصغر مکارم، حاج ناصر حیدری، حاج علی صحرابان، حاج اسماعیل مختاری، حاج یدالله مختاری و ديگر پیشکسوتان و پیشگامان انقلاب اسلامی در کازرون

با سلام و درود

به واقع پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در ایران، نه تنها نقطه‌ي عطفی در تاریخ این سرزمین کهن است، بلکه چون كانون درخشاني از نور در تاریخ اسلام و بشریت می‌درخشد. پدیدآورندگان این انقلاب بزرگ، براستی انسان‌هایی بزرگ بودند که نامشان بر تارک تاریخ خواهد درخشید.

این‌که کازرون ما، به عنوان یکی از یازده شهر پیشتاز انقلاب، در تاریخ؛ نام خود را ثبت نموده، همواره به عنوان افتخاری برای کازرون و کازرونی بوده است.

همواره در طول سالیان پس از انقلاب، نام شما به عنوان انقلابیون اصلی در کنار حجت الاسلام شهيد عبدالرحیم دانشجو و مرحومان غلامرضا و عليرضا باقری نژادیان فرد زینت بخش جشن‌های انقلاب و خاطرات مردم این دیار بوده است.

اکنون پس از 34 سال از پیروزی انقلاب، و در سکوت 34 ساله‌ي شما با این عنوان که "ما کاری نکرده‌ایم که بخواهیم از خویش حرف بزنیم" یکی از هفته نامه‌های شهرستان كه در سالیان گذشته به تبلیغ و مطرح نمودن شخصيت‌هايي چون «ح.ح» ـ با سابقه‌ي فعاليت‌هاي کمونیستي ‌ـ پرداخته است اينك با ذکر نام شما عزیزان، از شما به عنوان لیدرهای انجمن حجتیه کازرون و القای این‌که شما با انقلابیون و مبارزین مخالفت می‌کرده اید، ياد كرده است.

اين هفته نامه در قالب انتشار مصاحبه‌اي نوشته است: «گروهي به عنوان انجمن حجتيه كه ليدر آنان مرحوم حاج معنويان، برادران باقري‌نژاد، مرحوم سبحاني، مرحوم رجبعلي بي‌نياز، اصغر مكارم، حسين مختاري و برادرانش، حاج ناصر حيدري، علي اسدزاده، مصطفي بخرد و اصغر درياب بودند، فعاليت مي‌كرد. فعاليت اينها بيشتر در زمينه تدريس قرآن، نماز و مسائل مذهبي و مبارزه با بهاييت بخصوص در روستاهاي نورآباد بود. بنده در بعضي از موارد از خلاف‌هاي شاه به خصوص اصلاحات ارضي صحبت مي‌كردم و به من "سپتامبر سياه" مي‌گفتند.»

 

ما جمعی از جوانان شهرستان کازرون، پس از یک ماه از انتشار ویژه نامه‌ي انقلاب آن هفته نامه، در حالی‌که انتظار داشتیم شما نه به عنوان اعاده‌ي حیثیت شخصی خویش، بلکه به عنوان اعاده حیثیت مبارزین و انقلابیون و جلوگیری از انحراف و تحریف در تاریخ انقلاب کازرون، به آن صحبت‌ها پاسخ دهید، اما دریغ از این‌که حتی یک نفر از شما به آن جواب دهد و آنگاه كه محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر کازرون، جناب حجت الاسلام رضا صنعتی به این هفته نامه جواب داد؛ آن نشريه نه تنها نسبت به تحريف آشكار تاريخ كازرون عذرخواهي نكرد بلكه به فرا فکنی پرداخت.

 

لذا این مسأله باعث شد تا ما ضمن نوشتن این نامه از شما بخواهيم تا برای تنویر افکار عمومی و دفاع از ارزش‌های انقلاب و ثبت در تاریخ به صورت شفاف به سئوالات و شبهات زير پاسخ دهید.

 

1-انجمن امور دینی در کازرون چه ماهیتی داشته و چه افرادی در آن حضور داشتند؟

 

2-علت حضور شما در اين انجمن چه بوده و چه فعالیت هایی در آن انجام می‌دادید؟

 

3-آیا در قالب انجمن مذکور شما فعالیت های سیاسی هم داشته اید یا آن که تنها به مبارزه با بهاییت و تبلیغ دین می پرداختید؟

 

4-تا کنون شنیده شده است که مجلس ختم و چهلم حاج آقا مصطفی خمینی(ره) و تظاهرات را شما و برخي ديگر از انقلابيون كازرون برنامه‌ریزی و سپس با کمک دوستانتان اجرا می نمودید که با ادعای آن هفته نامه در تناقض است. لطفاً در این مورد نیز شفاف سازی کنید.

 

5- در مصاحبه‌هایی که برخی از رسانه های شهرستانی با برخی از شما داشته اند؛ مرحوم غلامرضا باقری‌نژادیان‌فر و انجمن امور دینی به عنوان پایه‌گذار انقلاب در كازرون معرفي شده اند. این در حالی است که در مصاحبه‌ي هفته نامه‌ي مذکور، از ایشان و انجمن امور دینی به عنوان کسانی یاد شده است که فقط به مبارزه با بهاییت و تبلیغ دین همت گماشته و حتی با کسانی که روحیه انقلابی داشته اند مخالف بوده اند.

 

در این مورد لطفاً پاسخ شفاف و کامل بدهید.

 

پاسخ به سئوالات فوق، توسط شما به عنوان یک سند تاریخی مهم در مورد انقلاب و شهرستان دارای اهمیت بسیار است و در اوضاعی که تاريخ اين شهر توسط این نشریه به انحراف کشیده می شود باعث خواهد شد تا جوانان شهرستان با ماهیت این جریان بهتر آشنا شوند.

 

با تشکر

جمعي از فعالان فرهنگي کازرون

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 367 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1391 ساعت: 22:15

یادم آمد که منم
از تبار دو تنم
من ز نسل آدم
بر حوا فرزندم
بار الها تو ز من
قول گرفتی
نگذارم که دلم
از تو فراموش شود
کفر اما خیلی زود
قلب من را پر کرد
و فراموش شدی
دل من گاه تو را می خواهد
بله ای خالق من
وقت تنگی دل من
تنگ حضورت بشود
دست من از سر من بالاتر
و صدایم کمتر
تا تو را برخواهنم
محمدمهدی اسدزاده-91/12/14

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 360 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت: 23:30

محمدمهدی اسدزاده-خبرنگار شهرسبز؛ حجت الاسلام حسن روحانی با حضور در دانشگاه شیراز گفت: مسیر انقلاب دشواری های فراوان داشت اما مردم دنبال اهداف بلندی بودند که آن اهداف را در کلام امام لمس می کردند،آنگاه که امام سخنرانی می کرد،آنگاه که امام اعلامیه میداد،در کلمات وجملات امام،در خطوطی که امام برروی کاغذ آورده بود،ودر امواجی که در فضابا بیانش ایجاد کرده بود،آرزوها،آمال وآرمان های خود را بخوبی مشاهده میکردند.


حسن روحاني در دانشگاه شيراز حضور يافت

دكتر حسن روحاني با حضور دردانشگاه شيراز به سخنراني پرداخت .اين جلسه كه با اهتمام دفتر فرهنگ و سياست دانشگاه شيراز برگزار شد با سوالات دانشجويان ادامه يافت.

محمدمهدی اسدزاده-خبرنگار شهرسبز؛ حجت الاسلام حسن روحانی با حضور در دانشگاه شیراز گفت: مسیر انقلاب دشواری های فراوان داشت اما مردم دنبال اهداف بلندی بودند که آن اهداف را در کلام امام لمس می کردند،آنگاه که امام سخنرانی می کرد،آنگاه که امام اعلامیه میداد،در کلمات وجملات امام،در خطوطی که امام برروی کاغذ آورده بود،ودر امواجی که در فضابا بیانش ایجاد کرده بود،آرزوها،آمال وآرمان های خود را بخوبی مشاهده میکردند.


-اگر بگوییم مردم ما آرزویشان حکومت وحاکمیت ملی بود،که مردم حاکم باشند نه استبدادوا گر بگوییم مردم اراده و آرمانشان استقلال بود که هیچ دست بیگانه ای براین کشور مسلط نباشد و اگر بگوییم آرزوی مردم استقرار احکام اسلام و اخلاق اسلام و معنویت بود واگر بگوییم مردم برای زدودن فساد به پا خواستند وبه دنبال یک کشور اخلاقی پیشرفته دین محور بودند،در واقع آن توسعه و پیشرفتی که ما برای ایران اسلامی می بینیم،همان پیشرفت وتوسعه دین محور است مردم دنبال این اهداف بودند.به قول فوکو که می گوید مردم ایران اصلاحات مد نظر خود را وانقلاب و تحولی راکه دنبال می کردند، در انقلاب اسلامی یافتند واحساس کردند احکام اسلام وانقلاب اسلامی می تواند خواسته های آنها را تجلی ببخشد.

-مردم از مرزهایی عبور کردند که برای دنیا باور ناکردنی بود.در عصر جنگ سردو جهان دو قطبی ،انقلابی که نه اعتنای به شرق کرد ونه اعتنایی به غرب ودر مسیر استقلال وراه حق به نهضت ومبارزه خود تا پیروزی ادامه داد.شایدخط قرمز هایی که ابر قدرت ها در دنیا ترسیم کرده بودند،این انقلاب خط قرمز ها را شکست.

اولین هدف انقلاب که ضد استبدادی بودن آن بود وایجاد حکومت مردم سالار وملی ومردمی بود تحقق یافت ودر طول این مدت که34 سال از انقلاب گذشته است حدود 34بار مردم پای صندوق انتخاب رفته اند و سال آینده مردم یکبار دیگر پای صندوق انتخاب خواهند رفت تا هم برای شورا ها وهم برای ریاست جمهوری یازدهم در انتخابات شرکت کنند.

-وی در جواب سئوالات دانشجویان مبنی بر مذاکرات هسته ای متذکر شد که این یک مسئله کلان است و تمام مسئولین به خصوص مقام معظم رهبری بر آن احاطه کامل داشته و دارند و بنده تنها در این مذاکرات نظرات مسئولین کشور و علی الخصوص رهبری را بیان می کردم و خواستار عملی شدن آن ها بودم.

روحانی با اشاره به بداخلاقی های اخیر مسئولان قوا گفت: عتقدم آن‌جا که اعتدال حاکم است اختلاف نظرها می‌تواند راحت‌تر به اتفاق نظر تبدیل شود. مگر بنا نیست همه دست به دست هم دهیم و کشور را در مسیر پیشرفت و عدالت جلو ببریم؟ این اتفاق بدون اجماع‌سازی امکان‌پذیر نیست. با ادامه اختلاف‌ها و اهانت به هم و زیر سوال بردن این یا آن نمی‌توانیم به اهداف بلندمان دست پیدا کنیم و اگر هم بتوانیم با مشکلات و سختی‌های فراوانی همراه خواهد بود.

رییس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام خاطرنشان کرد: آرامش روانی جامعه حق مسلم مردم است و هر چیزی که موجب ناآرامی روانی و ناامیدی و نگرانی شود گسست و شکاف را بیشتر می‌کند و ظلم به جامعه است. هم‌چنین اگر بخواهیم در برابر غرب و توطئه آن‌ها مقاومت کنیم جز با وحدت داخلی و انسجام ممکن نیست. با دعوا و اختلاف و رو در روی هم قرار گرفتن فقط دشمن را تشویق می‌کنیم. هرچه اختلافات بیشتر شود دشمن بیشتر روحیه پیدا می‌کند و شرایط را برای فشار مناسب می‌بیند.

 

281 1 7560000 10692000 359410 259 261 257 276 262 279 1 0`````````````````````` 5 False 1 1 285 282 True 1 False 0 0 0 0 -1 304800 243 3175 3175 70 True True True 278 134217728 1 3 -9999996.000000 -9999996.000000 8 Empty 16711680 52479 26367 13421772 16737792 13382502 16777215 Bluebird 22858575 22852950 (`@````````` 266 263 5 110183775 110178150

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 313 تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1391 ساعت: 0:40

این رو ببنید در مورد وضع جامعه قبل و بعد انقلاب بعد قضاوتتونو بگین.

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 376 تاريخ : جمعه 27 بهمن 1391 ساعت: 10:46

برای اولين بار در فضای مجازی شخصیّت مظلوم شهيد دکتر لبّافی نژاد به صورت دقيق تر معرّفی می شود.این مطلب را سایت عمارنامه گذاشته بود.


معرّفی مجاهد شهيد دکتر مرتضی لبّافی نژاد+عکس ناياب شهيد+PDF مطلب مربوطه


دکتر لبافي نژاد و همسرش پروين سليحي.jpg


برای اولين بار در فضای مجازی شخصیّت مظلوم شهيد دکتر لبّافی نژاد به صورت دقيق تر معرّفی می شود.بنده در فضای سایبر گشتم و مطلب در خور توجّهی به جز مصاحبه همسر شهيد که در ادامه این مطلب افزوده ام را ندیدم.


شهيد دکتر مرتضی لبّافی نژاد در روز 14 آذر سال 1323 همزمان با عيد سعيد غدير در خانواده ای مذهبی در شاهرود متولد شد. پدرش کارمند راه آهن بود و هنگام تولد مرتضی در شاهرود مأموریت داشت. وی که از استعداد قابل توجهی برخوردار بود، پس از تحصیلات ابتدایی در دبیرستان البرز تهران پذیرفته شد. وی فعالیّت های سیاسی خود را از همان اوان جوانی آغاز کرد و به جلسات تفسیر قرآن و آموزش معارف دینی راه یافت و در توزیع عکس و اعلامیه های امام خمینی همت گماشت. پس از قبولی در رشته پزشکی با موفقیت تحصیلات خود را پشت سرگذاشت و در سال 1349 فارغ التحصیل شد و به سربازی رفت. در این مدت به عنوان پزشک در روستاهای اطراف نهاوند به خدمت به محرومین شتافت. تدیّن و خلق و خوی مرتضی به زودی آوازه او را در میان روستائیان پراکنده ساخت. اولین سفر خارجی او حج بیت الله الحرام بود و پس از آن به استخدام سازمان تأمین اجتماعی درآمد و به قزوین منتقل گردید. مرتضی لبّافی نژاد در 16 شهریور 1351 با پروین سلیحی که از خانواده ای متدیّن و مذهبی بود ازدواج کرد که حاصل این وصلت پسری بود که نام وی را یاسر گذاشتند. لبّافی نژاد از دوران دانشکده به فعالیت هایی چون تأسیس انجمن اسلامی دانشکده پزشکی دست زد و در امور فرهنگی و اجتماعی مشارکت فعال داشت. مرتضی در سال 1350 با سازمان(مجاهدین خلق ایران) آشنا شد و به عضویت تیم پزشکی درآمد. وی در تمام مدت عضویّت در سازمان بر اعتقادات مذهبی خود پایدار ماند و در برابر تغییر ایدئولوژی قاطعانه مقاومت نمود. و پس از اطلاع از ماهیّت و عملکرد مرکزیت سازمان، همکاری قبلی خود را راه خطا توصيف کرد و از آن ابراز پشیمانی نمود. با اعترافات افراخته(معرّفی وحيد افراخته در انتهای مطالب در کنار علامت ** موجود است)، لبّافی نژاد نیز لو می رود و در 11 مرداد 1354 در تبريز بازداشت و به تهران منتقل می شود.

در تهران نیز با وانمود کردن اینکه در تهران قراری دارد به همراه مأمورین به منطقه مورد نظر وارد می شود و در یک فرصت فرار می کند. اما موفق نمی شود و با تیراندازی مأموران از ناحیه شانه و بازو مجروح گردید و مجدداً دستگیر شد. همسرش پروین سلیحی نیز به جرم همکاری با سازمان بازداشت شد که در دادگاه نظامی به دو سال زندان محکوم گردید. او که در زمان بازداشت نوزده سال داشت، حدود یک سال در زندان انفرادی به سر برد و بر اعتقاد استوار دینی خود، همچون مرتضی لبّافی نژاد، پایدار ماند.

مرتضی تحت شکنجه های طاقت فرسا قرار گرفت، با این حال بنا به نقل شاهدان، در طول دوران زندان و بازجویی که مدت 6 ماه در سلول انفرادی بود، غالباً روزه دار بود. سرانجام در چهارم بهمن 1354 مرتضی لبّافی نژاد اعدام گردید.



متن وصیّت نامه شهيد لبّافی نژاد

با خواندن وصيّت نامه شهيد لبّافی نژاد، انسان به اوج ايمان و بی آلایشی اين شهيد پی می برد:


وصیت نامه غیر ارتشی مرتضی لبافی نژاد فرزند عباسعلی در سحرگاه مورخه 4/11/54

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
سلام و درود گرم من به پدر و مادر عزیزم. پدر و مادر مهربانم. پدر و مادری که هیچ چیز را از من دریغ نکردند. سلام من به پروین عزیزم. همسر مهربان و فداکارم. همسر متّقی و پرهیزکارم. سلام من بر یکایک فامیل عزیز و مهربانم که متأسفانه فرصت نام بردن یکایک آنها را ندارم. برای من نگران نباشید که خداوند فرموده است و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءٌ عند ربهم یرزقون. مطالبی را مختصراً در زیر می نویسم و می خواهم دقیقاً این سفارشات اجرا گردد:

1-مربی فرزندم فعلاً و تا وقتی همسرم در زندان است پدر و مادرم خواهد بود و بعد خود همسرم. اگر زمانی همسر عزیزم خواست شوهری اختیار کند به نظر من بهتر است فرزندم را مجدداً به پدر و مادرم بسپرد. به هرحال از مربی فرزندم هرکه هست خواهان تربیت صحیح فرزندم می باشم. می خواهم او را نه تنها از نظر درسی بلکه از نظر مسائل مذهبی و اجتماعی نیز فردی آگاه و مطلع بار آورد. از نظر محبت نه کم و نه زیاد که هر دو زیان بخش است، در خانه ای که فرزندم رشد و تربیت می یابد تلویزیون و مجلّات فاسد و هرگونه وسیله ای که موجبات فساد اخلاقش را ایجاد کند هرگز نباشد.

2-سفارش به مادرم در مورد پروین عزیزم می کنم و می خواهم که همیشه و همواره نسبت به او محبت قبلی را حفظ کرده و به خصوص تا او در زندان است مکرراً و مرتباً به دیدار او برود و از محبّت به او فروگذار ننماید.

3-سفارش به مادرم در مورد زهرا می کنم. البته می دانم که فلورا و بهمن عزیز آنقدر انسان هستند که هیچ گاه قدر زحمت های او را فراموش نکنند، ولی مع الوصف اگر روزی از او جدا شدند از مادرم می خواهم که او را چون دخترش نزد خود نگهدارد. او حق فراوانی به گردن همگی ما دارد.

4-مدّت سه و نيم سال نماز قضا و دو و نيم ماه روزه قضا برایم از پول خمس داده بخرید.

5-آنچه پول نقد و سکه طلا دارم مبلغ ده هزار تومان را خیرات کنید. خمس پول نقد و سکه ها را بپردازید. مخارجی که برایم کرده اید از آن بردارید. اگر طلبی از کسی داشتم و آن را وصول کردید خمس آن را نیز بپردازید و به هرحال آنچه باقی ماند و به علاوه کلیه اثاثیه منزل متعلّق به همسرم می باشد و او هرگونه دخل و تصرّفی می تواند در آن بنماید. محل سکه های طلا درون یک کارتن [ است] که در داخل اطاق بالا که اثاثیه ما قرار دارد، این کارتن در درون درگاهی است. درون کارتن یک ظرف چینی است که درونش مقداری پوشال و یک قوطی است. پول نقد که برابر مبلغ 64 هزار تومان است در چهار برگ ورقه سپرده ثابت بانک صادرات است که درون یک پاکت بزرگ به همراه سایر مدارکم قرار دارد. مبالغی نیز از این و آن طلب دارم البته مقداری از پول فوق و سکّه ها را ساواک ضبط خواهد کرد.

6-به مادرم توصیه می کنم در نمازهایش دقّت بیشتری کند و علی الخصوص در ضمن یکی دو سال آینده حتماً به حج برود.

7-به پدرم توصیه می کنم که او نیز در نمازهایش دقت بیشتری کند و حتماً تلویزیون را بفروشد.

8-در مراسمی که برای من برپا می گردد اکیداً از شرکت زن های بی حجاب و یا حتی با چادر و یا روسری توری جلوگیری نمایید.

به همین جا مطالب فوق را ختم می کنم و بار دیگر سفارش می کنم مطالب فوق را دقیقاً اجرا نمایید. قربان همگی فامیل عزیز، مرتضی لبافی نژاد. وصیت دیگری ندارم.
                      
نماینده دادستانی ارتش- نماینده ساواک- نماینده مذهبی- فرمانده گردان زندان- افسر مسئول زندان.



(نمونه ای از سوء استفاده سازمان منافقين بعد از انقلاب، در مورد استفاده از نام شهيد دکتر لبّافی نژاد که از سازمان به دلايل التقاط و نفاق و کفر جدا شده بود:)

سازمان و نفوذی ها در برابر اصلاح دادگاه های انقلاب

تدوین آیین نامه دادسراها و دادگاه های انقلاب اسلامی، اخراج نفوذی ها و محدودیّت دستگیری ها و اعدام ها، سازمان را برآشفت. از یک سو، افراد اخراجی با صدور اعلامیه ها و چاپ جزوه هایی که امضای بازپرسان و قضات سابق تحقیق دادسرای انقلاب مرکز را ذیل خود داشت، اصلاح دادگاه های انقلاب را تخطئه کردند و از سوی دیگر، نشریه سازمان متبوع ایشان نیز حمله به دادگاه ها را  با عناوین مختلف آغاز کرد.
نفوذی های اخراجی با فضاسازی و پخش شایعات و تحلیل های نادرست، مسئولان دادگاه های انقلاب را به عناوینی نظیر ارتجاع و عقب نشینی در برابر امپریالیسم متّهم می ساختند و این کار خود را ادامه راه و ادای وظیفه مکتبی می نامیدند:

((... پس از اخراج از دادسرا، تا توان داشتیم به راهمان ادامه دادیم و هر بار با افشای حساس ترین پایگاه ها و عملکردهای امپریالیسم و ارتجاع، در ادای وظیفه مکتبی خود کوشیدیم.
... پس از طرح اتهام مأموران رژیم در ساواک و کمیته مشترک، و ذکر این نام ها به عنوان سمبل مبارزان زندان
دیده یا کشته و اعدام شده توسط رژیم شاه: مهدی تقوایی، رضا رضایی، صدیقه رضایی، دکتر لبافی نژاد، حسن ابراری، حسن آلادپوش، فاطمه امینی (از مجاهدین خلق) و حمید اشرف، حمید مؤمنی، امیر پرویز پویان، نسرین و سیمین و زهره و اسدالله [ عبدالله] پنجه شاهی، غزال آیتی، بهروز دهقانی (از چریک های فدایی خلق) و حسن رومینا (عضو گروه شایگان و شعاعیان) گفته شد: ((اینک باید از پیشگاه خلق قهرمان ایران پرسید: آیا به حقوق بشر و صلیب سرخ و دیگر نازکدلان جهانی اجازه می دهید این جانیان و شهیدکشان را... نجات دهند؟)) روزنامه کیهان،23/2/58،ص3.


همینک بيمارستان و خيابانی در تهران به نام شهيد والامقام دکتر حاج مرتضی لبافی نژاد است.



-------------------------------------------------------------------------------


** وحيد افراخته از اعضای مرکزيت سازمان مجاهدين خلق بود که پس از تغيير ایدئولوژی سازمان از اسلام به مارکسيست، وی نيز به مرتدّين پيوسته و مارکسيست می شود و پس از دستگيری از گذشته مبارزاتی خود ابراز پشيمانی نموده و با تدوين توبه نامه و اردات به شاه با ساواک همکاری ويژه ای می کند و حتی در بازجویی های افراد دستگير شده سازمان وارد عمل می شود و از آنها می خواهد تا با رژيم شاه همکاری کنند.

در همان مراحل اوّل بازجویی افراخته، 8 نفر که دکتر لبّافی نژاد نيز جزء آنها بود به سرعت دستگیر شدند.

سرانجام به رغم همه تلاشی که ساواک به کار برد و حتی به شاه نیز توسّل جست، اما به علّت شرکت وحيد افراخته در ترور مستشاران آمریکایی و به دلیل خواست آمریکایی ها برای آنکه حمله به مأموران آنان بی مجازات قلمداد نگردد و از سایرین زهرچشم گرفته شود، با زنده نگاه داشتن وی موافقت نشد.

طاهره سجّادی یکی از کسانی که با خوش خدمتی افراخته به همراه همسرش دستگير شده بود و در تجديد نظر حکم اعدام، همسرش مهدی غيوران به حبس ابد و خودش نيز به 15 سال زندان محکوم شده بود می گوید: ((بعد از اعلام صدور رأی حکم اعدام برای وحید که در صندلی جلوی من نشسته بود، به او گفتم: این همه برای ساواک خوش خدمتی کردی، آخر هم که به تو اعدام دادند. برگشت و به من گفت: حکم با اجرا، فرق می کند. یعنی امیدوار بود که اعدام نشود و این امید را به او داده بودند.))

امّا سرانجام با همه خوش خیالی های افراخته و در عين ناباوری وی، در سحرگاه 4 بهمن ماه 1354 به اتفاق 8 تن دیگر که خود قربانی اعترافات وی بودند، اعدام گردید. این افراد عبارت بودند از:

1-رحمان (وحید) افراخته
2-مرتضی صمدیه لبّاف
3-سید محسن سید خاموشی
4-محسن بطحایی
5-مرتضی لبّافی نژاد
6-منیژه اشرف زاده کرمانی
7-عبدالرضا منیری جاوید
8-ساسان صمیمی بهبهانی
9-محمد طاهررحیمی)). **  


فهرست منابع:
- کتاب سازمان مجاهدين خلق پيدايي تا فرجام، ج2، صص30،33،34،39،40،77،78،404.403.
- خلاصه پرونده ها...: افراخته و دیگر اسامی.
- سجادی،خوشیدواره، صص131،132،134،137،147،157،168.
- خلاصه پرونده ها...: لبّافی نژاد،مرتضی.
- روزنامه کیهان،58/2/23 ، ص3.

 تهيّه و تدوين: وبلاگ پيچ بزرگ تاريخی ((http://piche-bozorge-tarikh.blogfa.com))


-------------------------------------------------------------------------------


در ادامه بخوانید:گفتگوی منتشر شده از همسر شهيد دکتر لبّافی نژاد، خانم پروين سليحی...


مطلب (معرّفی شهید لبّافی نژاد+گفتگوی منتشر شده از همسر شهيد دکتر لبّافی نژاد) را در قالب يک فایل PDF و با حجم 176 کیلو بايت از طریق پيوست زیر دانلود کنید:

شهيد دکتر حاج مرتضي لبّافي نژاد+گفتگوی منتشر شده از همسر شهيد دکتر لبّافی نژاد.pdf


-------------------------------------------------------------------------------



گفتگویی با خانم پروين سليحی، همسر شهيد دکتر مرتضي لبافی ‌نژاد


پروين سليحی_مشاور امور بانوان در صدا و سيما


به گزارش خبرنگار زنان باشگاه خبری فارس «توانا»، همسر زُهیر، شوهر خود را تجهیز و عازم سپاه عاشورائیان در کربلا کرد؛ از سوی دیگر زنان کوفی، مردانشان را از کربلایی شدن باز می‌دارند و بدین گونه عاشورا در کربلا رقم می‌خورد؛ آن زمان که انقلاب اسلامی با شعار “نهضت ما حسینی، رهبر ما خمینی” گام‌های پیروزی را آرام آرام بر‌می‌داشت، طبیعی است که شیرزنان غیور ایران تصمیم ‌گرفتند زینب‌گونه انقلاب اسلامی را رقم زنند و در این راه با دست خود، فرزندان و شوهرانشان را به قربانگاه بفرستند تا بار دیگر حسین (عليه السّلام) در کربلا تنها نماند و ندای “وا حسرتا” از زبان شیعیان شنيده نشود.

“پروین سلیحی” همسر شهید دکتر “مرتضی لبافی‌نژاد” از جمله زنانی است که همگام با همسرش برای رسیدن به آرمان‌های امام‌خمینی(ره) عشق پاکش را نثار درخت انقلاب کرد تا بر روی یکی از برگ‌های این درخت تنومند، نام خود و همسرش را به یادگار بنویسد.

وی در خصوص خاطرات مبارزات انقلابی همراه با همسرش بیان کرد: در سال ۵۱ زمانی ‌که ۱۶ سال داشتم با دکتر مرتضی لبافی‌نژاد ازدواج کردم؛ در آن دوره، وی از مبارزان فعال، مذهبی، معتقد، پیرو ولایت و رهبری حضرت امام خمینی(ره) بود.

سلیحی گفت: مدت زندگی‌ مشترکمان کمتر از ۲ سال بود اما ارتباط عاطفی عمیقی بین ‌ما به وجود آمد و یکدیگر را عاشقانه دوست داشتیم؛ هر دو بسیار خوشحال بودیم از اینکه یکدیگر را درک می‌کنیم، از مشاهده عبادت و بندگی مرتضی لذت می‌بردم که چقدر زیبا خدا را بندگی می‌کند و همین امر زندگی با او را برایم شیرین و آرام بخش کرده بود؛ معتقدم افرادی که مخلصانه بندگی خدا را می‌کنند آرامش وجودشان را به محیط اطراف منتقل می‌کنند؛ به دلیل فعالیت‌های مبارزاتی، بعد از ۲ سال زندگی مشترک، بسته‌بندی جهیزیه‌ خود را در حد نیازهای اولیه باز کردم.

وی ادامه داد: همسرم فردی عاطفی و تحصیل‌کرده و جزء ۳ نفر برتر رشته پزشکی بود و به همین دلیل از سوی دولت برای ادامه تحصیل در آمریکا بورسیه شده بود؛ امام خمینی(ره) در نجف بودند، همسرم تصمیم گرفت برای پذیرش بورسیه و سفر به آمریکا با امام خمینی(ره) مشورت کند و در نامه‌ای که به خدمت امام خمینی(ره) فرستاد، شرایط خود را توضیح داد و نظرشان را در خصوص ادامه تحصیل در خارج از کشور جویا شد؛ امام(ره) در پاسخ فرمودند: شما مخیّر هستید؛ همسرم خیلی خوشحال شد که امام خمینی(ره) اختیار را به خودش واگذار کرده است.

همسر شهید لبافی‌نژاد بیان کرد: اینطور نبود که مرتضی مثلاً بگوید امام خمینی(ره) مرا از رفتن به آمریکا منع نکردند، در اینجا هم که باید با سختی زندگی کرد، پس بهتر است بورسیه را بپذیرم، او فردی نبود که به زندی عادی تن دهد و با خوشحالی و رضایت تمام ماندن در کشور را انتخاب کرد زیرا عقیده داشت تا زمانی که اوضاع مملکت بدین شکل است، در صورت کسب تحصیلات عالیه، باید در ایران برای چه کسی کار کنم؟ همسرم می‌‌گفت وقتی اصل و اساس کشورمان خراب است، وظیفه داریم این حاکمیت را سرنگون کنیم چرا که با این مسئولان نمی‌شود کار کرد.
وی اضافه کرد: شهید مرتضی لبافی‌نژاد تحت تأثیر عنایات امام خمینی(ره)، فعالیت‌های سیاسی خود را از سال ۴۲ در حالی که دانشجوی پزشکی بود، به همراه تعدادی از دانشجویان آغاز کرد و برای حمایت از حضرت امام خمینی(ره) در تظاهرات آن زمان شرکت می‌کرد؛ شرکت در تظاهرات و راهپیمایی در آن برهه زمانی از منظر حاکمیت، خطرناک محسوب می‌شد و بدون تردید هر کسی که در این راه شناسایی و دستگیر می‌شد را شکنجه می‌کردند و کسانی که در این عرصه می‌آمدند، جانشان بر کف دستانشان بود.

سلیحی عنوان کرد: همسرم همیشه در منزل با لباس بیرون حضور داشت، یک بار وقتی علتش را جویا ‌شدم، ‌گفت “می‌خواهم اگر آمدند مرا دستگیر کنند، بدانند که همیشه آماده هستم“؛ هر بار که زنگ خانه ما به صدا در می‌آمد، احتمال می‌دادیم که ساواک باشد و هر یک روزی که می‌گذشت، خدا را شکر می‌کردیم که آن روز هم به خیر گذشت.

وی اظهار داشت: همسرم روحیه مبارزاتی داشت و بسیار مصمم بود و با اراده‌ای قوی و عزم فراوان وارد عرصه مبارزه شده بود که من توفیق آشنایی و ازدواج با وی را پیدا کردم؛ من‌ نیز علاقه‌مند بودم به عنوان یک مسلمان به تکلیف خود عمل کنم؛ هرچند سنم کم بود اما همیشه در پی این بودم که بتوانم تکلیف خود را در هر زمانی به خوبی تشخیص دهم و به آن عمل کنم؛ به همین دلیل توفیق همکاری و همراهی با شهید لبافی‌نژاد و دیگر فعالان این عرصه را پیدا کردم.

این زن مبارز افزود: در آن زمان خفقان در جامعه و حاکمیت دیکتاتوری، رعب و وحشت بسیاری در بین مردم ایجاد کرده بود؛ رژیم دیکتاتور حاکم از تمام امکانات، تجهیزات و نیروهای امنیتی برای حفظ حاکمیت خود کمک می‌گرفت و البته از حمایت علنی آمریکا و انگلیس به صورت علنی نیز نباید غافل شد؛ بیشتر مستشاران آمریکایی در ایران، زندگی، خط‌‌مشی و مسیر حاکمیت ایران را تعیین می‌کردند و در واقع مهره‌های اصلی نظام بودند و شاه و ایادی‌اش هم مثل نوکر دست بسته، تحت فرمان آنها بودند؛ مبارزان و فعالان آن زمان تصور نمی‌کردند در آینده‌ای نزدیک، تحوّلی عظیم در مردم، کشور و انقلاب ایجاد شود که به پیروزی و تشکیل انقلاب اسلامی بینجامد و در حقیقت چنين پیروزی، معجزه‌ خداوند بود.
سلیحی ادامه داد: بسیاری از بستگان و آشنایان، ما را از انجام فعالیت‌ و مبارزه منع می‌کردند و به خصوص به همسرم می‌گفتند این مبارزه، مبارزه فیل و فنجان است، شما با این امکانات و تعداد کم با چه عقل و منطقی می‌خواهید در مقابل ابرقدرتی که قدرت‌های دیگر پشتش هستند، مبارزه کنید؟ درست است که خویشاوندان ما با رژیم شاهنشاهی مخالف بودند اما با حسابی سرانگشتی، این معادله را ناهمگون می‌دیدند و اعتقاد داشتند مبارزه با دست خالی و بدون تجهیزات برای رسیدن به آزادی، خودکشی است.

وی عنوان کرد: من و همسرم با ذوق و اشتیاق فراوان، هر دو در پی مبارزه علیه رژیم ستمشاهی بودیم و زندگی‌مان، شکلی طبیعی داشت؛ از این جهت اطرافیان فکر می‌کردند ما زندگی عادی خود را می‌گذرانیم و کسی نمی‌دانست که در بطن این زندگی چه می‌گذرد.




* سرآغازی برای جدایی

همسر شهید لبافی‌نژاد اظهار داشت: مدتی بود که ساواک به فعالیت‌هایمان مشکوک شده بود و به همین دلیل از تهران به تبریز رفتیم و آنجا را برای سکونت انتخاب کردیم، ساواک در تعقیب ما به خصوص همسرم بود، فعالیت‌های همسرم سطح بسیار متفاوتی داشت و من به دلیل مسائل امنیتی از تمام فعالیت‌های او اطلاع نداشتم؛ در حقیقت لذت مبارزات انقلابی، سراسر زندگی‌مان را فرا گرفته بود.

وی افزود: مرتضی در یکی از درمانگاه‌های تبریز به طبابت مشغول شد و هر روز ساعت ۲ خود را به منزل می‌رساند؛ فشارها و تهدیدات ساواک هر روز بیشتر می‌شد، به همین دلیل مرتضی با من قرار گذاشت و گفت: “اگر روزی بر طبق روال معمول سر ساعت ۲ به منزل نیامدم، بدان که برای من اتفاقی افتاده است“.

سلیحی با بیان اینکه کارها و فعالیت‌هایمان بسیار دقیق انجام می‌شد، ادامه داد: یک روز منتظر بودم تا همسرم از درمانگاه به منزل برگردد؛ ساعت ۲ بعد‌ از ظهر شد و دیدم همسرم به منزل بازنگشت؛ با خود گفتم باید ۵ تا ۶ دقیقه دیگر نیز صبر کنم؛ وقتی ایشان نیامد، مطمئن شدم اتفاقی برایش افتاده است؛ غافل از اینکه ساواک چند نفر از افرادی که با ما فعالیت می‌کردند را دستگیر کرده و آنها نتوانسته بودند شکنجه را تحمل کنند و تسلیم ساواک شده و ما را نیز به ساواک معرفی کردند.

وی با بیان اینکه در منزل‌مان، خانه‌ای مخفی داشتیم که کسی از آن مطلع نبود، گفت: ما در ۲ خانه زندگی می‌کردیم؛ خانه‌ای که محل زندگی عادی ما محسوب می‌شد و خانه دیگری که وسایل مربوط به کارهای مبارزاتی مثل اسلحه و ماشین تایپ در آنجا نگهداری می‌شد؛ در تبریز آشنایی نداشتیم و نگران پسر یک ساله‌ام نیز بودم که دست ساواک نیفتد؛ باید با عجله منزلمان در تبریز را ترک می‌کردم و به همین دلیل نتوانستم با خودم وسیله‌ای بردارم.

این زن مبارز افزود: پسرم را آماده کردم و به داروخانه محل رفتم، مقداری از وسایل مورد نیاز را تهیه کرده و برای گرفتن بلیط به ترمینال رفتم و توانستم برای ساعت ۸ شب به مقصد تهران بلیط تهیه کنم؛ زمان زیادی تا حرکت اتوبوس مانده بود و به همین دلیل محبور شدم تا ۸ شب در خیابان‌ها راه بروم تا وقت بگذرد؛ ساعت ۸ شب سوار ماشین شده و به سمت تهران آمدم و به منزل یکی از بستگان دور رفتم، نمی‌توانستم به منزل پدر شوهرم بروم چرا که وقتی روز قبل با آنها تماس گرفتم، از نوع صحبت‌های مادر ‌شوهرم متوجه شدم ساواک در خانه‌شان است و آنجا برای رفتن ما امن نبود.

وی اضافه کرد: حدود ۹ صبح بود که به تهران رسیدیم و هنوز ۵ دقیقه از رسیدن ما به خانه اقوام نمی‌گذشت که ۸ نفر از نیروهای ساواک وارد خانه شدند و با وضع فجیعی به دستان من دستبند زدند و مرا بردند؛ در آن لحظه پسرم خیلی ناآرامی‌ می‌کرد چون با فامیل و بستگان نا‌مأنوس بود؛ همان طور که پسرم دستش را پشت گردنم قفل کرده بود، نیروهای ساواک با وضع فجیعی او را از من جدا کردند و مرا به کمیته شهربانی بردند.

سلیحی افزود: بعد از انتقال متوجه شدم، می‌خواهند ترتیب دیداری با همسرم را بدهند؛ مرا به اتاقی که ظاهراً درمانگاه کمیته شهربانی بود، بردند؛ همسرم در حالی که قسمت‌هایی از بدن و دستش باند‌پیچی شده بود و تقریباً نیمه برهنه، روی تخت دراز کشیده بود؛ بعدها متوجه شدم در این ۲۴ ساعت طبق یکی از شکنجه‌های مرسوم ساواک، همسرم را شکنجه داده بودند؛ در این نوع شکنجه، استخوان دست را از ناحیه آرنج جدا می‌کردند و سپس آن را گچ می‌گرفتند و بعد از اینکه مقداری جوش می‌خورد، دوباره این کار را تکرار می کردند.

*ساواک برای گرفتن اعتراف از مرتضی به حجابم تعرض کرد

وی بیان کرد: دکتر، روحیه بسیار خوبی داشت، ساواکی‌ها فکر می‌کردند با این ملاقات روحیه من و همسرم را ضعیف می‌کنند و به او ‌گفتند “همسرت را دستگیر کردیم و هر بلایی بخواهیم سرش می‌آوریم” و چون می‌دانستند مرتضی فردی مذهبی است، لباسی که بر روی سرم انداخته بودم تا موهایم را بپوشاند، از سرم کشیدند، همسرم نسبت به این مسائل حساس بود؛ این جلسه برای من و همسرم بسیار مفید بود و در این ملاقات با روحیه خوبی که از او دیدم، آرامش و انرژی زیادی گرفتم و در این دیدار ۳ دقیقه‌ای متوجه شدم که چه اطلاعاتی لو رفته است.

* اگر مرتضی اطلاعات را به من نمی‌داد شکنجه‌های بسیار سختی در انتظارم بود

همسر شهید لبافی‌نژاد افرود: در زمان بازجویی، داشتن این اطلاعات برایم خیلی مفید بود؛ همسرم به نحوی اطلاعات لو رفته را به من فهماند چرا که وی نیز به حد کافی متوجه اطلاعات فاش‌شده در دستگاه ساواک شده بود؛ اگر این ملاقات صورت نمی‌گرفت و قرار بر این بود که من همه چیز را کتمان کنم، شکنجه‌های بسیار سختی در انتظارم ‌بود؛ نیروهای ساواک این جلسه را ترتیب دادند تا با تهدید، روحیه ما را تضعیف کنند که به لطف خدا به نفع ما تمام شد.

*حکم اعدام مرتضی تأیید شد

وی عنوان کرد: بعد از این ملاقات، من و همسرم دو بار دیگر با هم دیدار داشتیم و در آخرین دیدار که به نوعی جلسه خداحافظی بود، به من گفت که بر اساس حکم دادگاه دوم، اعدامش تأیید شده و شاه ملعون تا ۱۰ روز دیگر دستور اجرای حکم را می‌دهد و تردیدی برای عدم اجرای حکم نبود مگر یک معجزه.

این زن مبارز افزود: حکم اعدام همسرم تأیید شد و در ملاقاتی که با هم داشتیم نور بهشت را در صورتش دیدم؛ با اینکه خیلی لاغر و نحیف شده بود ولی در صورتش چنان نورانیتی داشت که نمی‌توانستم به چهره‌اش نگاه کنم.

* به همسرم ‌گفتم “رفیق نیمه ‌راه شدی ”

وی در خصوص لحظات آخرین دیدار خود با همسرش اظهار داشت: به مرتضی گفتم “خیلی عجیب شدی، خوش به سعادت شما، ما رو تنها گذاشتی، رفیق نیمه راه شدی، من دوست نداشتم این طور بشود، باید با هم می‌رفتیم “؛ او مرا دلداری ‌داد و ‌گفت “زندگی دنیا می‌گذرد و بالأخره یک روزی همه آدم‌ها از هم جدا می‌شوند؛ زندگی، ماندنی نیست “.
سلیحی عنوان داشت: جلسه خیلی زیبایی بود و به لطف خدا سخنانی بر زبانم جاری شد، به او گفتم “از حالا نور بهشت را در صورتت می‌بینم، خوش به سعادتت که با موفقیت، این مسیر را طی کردی“؛ چرا که بسیاری افراد بودند که مبارزه کردند و در لحظات آخر نتوانستند دوام بیاورند و در دام گروه‌های انحرافی افتادند یا با ساواک همکاری کردند.

* از خدا بخواه من هم به شهدا ملحق شوم

همسر شهید لبافی‌نژاد ادامه داد: به همسرم گفتم ” الحمدلله، اعدام همان پیروزی است که نصیبت شده و توانستی این مراحل را با موفقیت طی کنی “، همسرم به من گفت “وقتی پای چوبه ‌دار بروم، سرم را در برابر خداوند با افتخار بلند می‌کنم؛ به دلیل اینکه همیشه کاری را انجام دادم که فکر می‌کردم درست بوده و خدا نیز از آن راضی است.

وی اضافه کرد: به مرتضی گفتم “از تو خواهشی دارم زیرا می‌دانم در شرایطی هستی که دعایت مستجاب می‌شود؛ فقط از خدا بخواه من هم توفیق ادامه راه شما را داشته باشم و بتوانم به شهدا ملحق شوم“؛ این صحنه بسیار زیبا و عارفانه بود و کلمات نمی‌توانست حق مطلب را برای خداحافظی طولانی ما ادا کند.

*حکم اعدامم به ابد و سپس به ۲ سال زندان تبدیل شد

این زن مبارز اضافه کرد: همسرم مرتضی لبافی‌نژاد در سال ۵۴ به شهادت رسید، سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاه برای من هم حکم اعدام در نظر گرفته بود که به دلیل کم بودن سنم به حبس ابد و سپس ۲ سال زندان تبدیل شد؛ آن زمان که همسرم از حکمم آگاه نبود به من می‌گفت “باید خودت را آماده کنی حداقل ۲۰ تا ۳۰ سال در زندان باشی” البته به پیروزی انقلاب اسلامی امیدوار بودیم چرا که این حرف خداوند است که نصرت خودش را به کسانی که در جبهه حق باشند و با اعتقاد و اخلاص کار کنند، می‌رساند؛ هر چند که تعداد آنها اندک باشد، چرا که وعده‌ الهی در هر حال تحقق پیدا می‌کند.

* آرزو کردم کاش هیچ وقت مادرم به ملاقاتم نمی‌آمد

سلیحی عنوان کرد: بعد از شهادت همسرم تا دو سال در زندان ساواک زندانی بودم که یک سال از آن را در سلول انفرادی و ملاقات ممنوع سپری کردم؛ فقط یک بار مادرم با سختی فراوان به ملاقاتم آمد که پس از آن ملاقات، آرزو می‌کردم کاش هیچ وقت این دیدار انجام نمی‌شد؛ به دلیل اینکه تازه دستگیر شده بودم و روحیه خوبی نداشتم و پس از اینکه مادرم با من ملاقات کرد و شرایط محیطی و وضعیت جسمانی مرا دیده بود مریض شد؛ سال دوم به زندان اوین منتقل شدم و یک بار دیگر با خانواده‌ام ملاقات داشتم.

وی اظهار داشت: مرداد ماه سال ۵۶ بود، بوی رشد و آگاهی در کشور استشمام می‌شد، به دلیل اینکه سنم زیر ۱۸ سال و اوج مبارزات مردمی بود، مردم نظام شاهنشاهی را تحت فشار گذاشته بودند تا سختگیری بر زندانیان را کم کند و بر این اساس دستور داده بودند زندانیانی که مدت محکومیت‌شان تمام می‌شود، آزاد شوند. تا قبل از آن با تمام شدن مدت محکومیت جرأت نمی‌کردند زندانیان سیاسی را آزاد کنند و بر این اساس من نیز آزاد شدم.
این زن مبارز افزود: وقتی از زندان آزاد شدم، پسرم که ۳ ساله شده بود، مرا نمی‌شناخت و اصلاً نزدیک من نمی‌آمد چرا که زمانی که از هم جدا شدیم او یک سال و نیم بیشتر نداشت؛ مدت‌ها طول کشید تا کم کم مرا شناخت.


* “در بهار آزادی، جای شهدا خالی است” را با تمام وجودم حس کردم


سلیحی گفت: به لطف الهی و رهبری مدبّرانه حضرت امام خمینی(ره) به مرور زمان تفکر و اشتیاق برای آزادی‌خواهی، حق‌طلبی و اسلام‌خواهی در میان مردم رواج یافت که منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شد که متأسفانه همسرم قبل از پیروزی انقلاب به شهادت رسید.

وی بیان کرد: به دلیل اینکه در عمق فعالیت‌ها و مبارزات آن زمان بودیم، این پیروزی به نظرم زودهنگام نمی‌رسید؛ وقتی مردم شعار می‌دادند “در بهار آزادی، جای شهدا خالی است” با تمام وجودم حس می‌کردم که ای کاش شهدا نیز در روز پیروزی انقلاب کنار ما بودند، چرا که آنان برای رسیدن به چنین روزی و از طریق باوری که داشتند شرایط بسیار سختی را تحمل ‌کرده و خود را برای شکنجه و شهادت آماده کرده بودند.

*هیچ چیز مانع رسیدن مردان خدا به هدفشان نمی‌شود

همسر شهید لبافی‌نژاد اظهار داشت: همیشه خوشحال بودم از اینکه خداوند این توفیق را به من داد تا از نزدیک ببینم مردان خدا چه زندگی، روحیّات و اهداف بلندی دارند و چه قدر زیبا توانستند بندگی خدا را انجام دهند و زمانی ‌که تسلیم حق می‌شوند و قصد دارند وظیفه‌شان را انجام دهند هیچ چیزی مانع از این نمی‌شود در راه رسیدن به هدفشان کوتاهی کنند، حتی اگر این موانع، جان، زندگی، زن و فرزندانشان باشد.


منبع گفتگو با خانم پروين سليحی:
http://bimarestan.medicinal.ir/?tag=%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%D9%8A-%D9%84%D8%A8%D8%A7%D9%81%D9%8A%E2%80%8C%D9%86%DA%98%D8%A7%D8%AF


انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 337 تاريخ : جمعه 27 بهمن 1391 ساعت: 10:44

به گزارش محمدمهدی اسدزاده-خبرنگار شهرسبز؛ عبدالرسول قنبریان، مسئول ایثارگران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کازرون، در گفتگو با خبرنگار شهرسبز گفت:

شهید حجتالاسلام شیخ عبدالرحیم دانشجو، به عنوان شهید شاخص سال 91 از سوی بسیج حقوقدانان کشور معرفی شده است.

انتشار: هفته نامه شهرسبز شمارخ 211 مورخ 17 بهمن 91- کازرون نما - صادقون -



شهید دانشجو از روحانیون مبارز و انقلابی کازرون بود که در کازرون ساکن و اقامه نمازجماعتش در مسجد امام حسین(ع) همیشه برقرار بود.

در سال 42 که شهید دانشجو از قم به کازرون مراجعت کرد، و اقامه جماعت در مسجد امام حسین را به عهده گرفت از طرف امام خمینی (ره) هم نمایندگی در امور حسبیه و امورات شرعی دریافت نمود.

وعظ و خطابه شهید دانشجو در منابر و مجالس شهر استمرار داشت. با انقلابیون و برنامههای انقلابی و مبارزاتی همراهی کرده، و پشتیبانی نموده است.

شهید دانشجو در راهپیماییها هم سخنرانیها داشت و بارها از طرف شهربانی و حکومت نظامی بازدداشت شد.

خاطرهانگیزترین سخنرانی آن شهید والامقام در رابطه با وقایع آخرالزمان و دعوت از سربازان برای ترک سربازخانهها، بعد از سخنرانی و دکلمه آتشین اسدزاده، در تشویق و تهییج و ترغیب سربازان برای فرار از سربازخانهها بود که این مراسم در انتهای خیابان شریعتی و تقاطع چهاراه سید محمد کاشی ایراد شد و انتخاب آن محل به دلیل نزدیک بودن به شهربانی سابق و مرکز فرماندهی حکومت نظامی و نزدیک بودن به پادگان محل استقرار تیپ توپخانه بود.

شهید دانشجو تنها روحانی شهر بود که اطلاعیه ختم و چهلم شهید آیتا... سید مصطفی خمینی را امضاء نمود و مسئولیت آن را پذیرفت تا به عنوان صاحب عزا در مسجد جوی (مسجد جمعه فعلی) و مسجد شهدا (نو سابق) جلوی مردم بایستد و از شرکتکنندگان تشکر نماید.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم، به عنوان امام جمعه موقت و مدتی هم رئیس دادگاه انقلاب اسلامی و دادستان عمومی شهرستان کازرون در خدمت انقلاب اسلامی بود و تا آخر از  حمایت رهب کبیزر انقلاب امام خمینی(رض) و دفاع از انقلاب و خون شهیدان و مبارزه با ضد انقلاب و منافقین یک قدم عقب ننشست. تا این که در شب آخر ماه مبارک رمضان سال 1360بعد از یک ماه روزه و نماز و عبادت و نیایش، با زبان روزه و به ضرب گلوله منافقین کوردل به فیض عظمای شهادت نائل آمد و به لقاءا... رسید.

لازم به ذکر است که این خبر در مرداد ماه امسال توسط مسعود اخوان فرد در همایش حقوق دانان بسیجی آن را عنوان کرده بود.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد


انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 348 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1391 ساعت: 17:41

یاد دارم، تازه خوب و بد زندگی را میفهمیدم، بهمن که میشد خیابانها و کوچههای شهر چراغانی و تزیین میشد، نه این که دولت و شهرداری این کار را بکنند، نه این که دولت و شهرداری این کار را نکنند ولی بیشتر آن را مردم انجام میدادند.

وارد مدرسه که شدیم باز شوق و ذوق داشتیم برای بهمن. از اول سال تحصیلی خود را آماده میکردیم برای جشنهای دهه فجر.

اما آن زمان چیزهایی هم به ما میگفتند که کم کم رنگ باخت و دیگر اثری از آنها نیست، به طوری که گاه همانها مورد سئوال قرار میگیرد و جوابی هم در مقابل داده نمیشود.

یادم میآید میگفتند جمهوری اسلامی مقدمهای است برای حکومت اسلامی امام زمان(عج)، و انقلاب اسلامی به مثابه نهضتی است برای انقلاب اسلامی که قرار است به امامت و رهبری مهدی صاحب الزمان(عج) انجام گیرد.

آقا جان! همه فراموش کردهاند که انقلاب در مکتب اسلام، انقلابی تکاملی است که این انقلاب به مثابه نهضتی و گامی است برای آن و انقلاب زمانی به بار مینشیند که تو قیام کنی...

 و از این روی از تو خجلیم

 انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 211 مورخ 17 بهمن 1391-

 


انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 359 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1391 ساعت: 17:31

فتحاولین قله در جنگ اقتصادی

بعداز انتخابات با شکوه خرداد ماه 88 بود که فتنه ای سهمگین رقم خورد.

ازهمان آغازین روزهای فتنه 88 سران و خواص فتنه در نامه هایی به سازمان ملل، اتحادیهاروپا و کنگره آمریکا خواستار تشدید تحریم ها علیه ملک و ملت خود شدند1.چیزی که در آن زمان پر تنش، نوعی مبارزه برای احقاق حقی عنوان می کردند که معلومنیست از کجا آمده است.

انتشار: نشریه روشن شماره 2 دی ماه 91- هفته نامه شهرسبز شماره 207، 12 دی ماه 91- صادقون -تعامل - بولتن نیوز - حریم یاس -


فتحاولین قله در جنگ اقتصادی

بعداز انتخابات با شکوه خرداد ماه 88 بود که فتنه ای سهمگین رقم خورد.

ازهمان آغازین روزهای فتنه 88 سران و خواص فتنه در نامه هایی به سازمان ملل، اتحادیهاروپا و کنگره آمریکا خواستار تشدید تحریم ها علیه ملک و ملت خود شدند1.چیزی که در آن زمان پر تنش، نوعی مبارزه برای احقاق حقی عنوان می کردند که معلومنیست از کجا آمده است.

ایننامه نگاری و التماس ها برای خیانت به ملک و ملت تا آنجا پیش رفت که کنگره آمریکاو در پی آن اتحادیه اروپا سال گذشته، تحریم های سنگینی را علیه ایران تصویب کردنداما اجرای آن را به ابتدای تابستان به تعویق انداختد تا سرمای زمستانی قاره هایسرد تمام شود و ممالکشان از گاز ایرانی گرم می شوند ناگهان سرد نشوند. که این امربا برخوردهای گوناگونی در داخل کشور مواجه شد.

ازجمله این برخوردها، حرف و حدیث هایی بود که برخی انسان های متزلزل در جامعه رواجدادند با عنوان دوران شعب ابیطالب. اما امام ملت و امت، با رویکرد دیگرگونه بهمواجه با این جنگ اقتصادی رفتند. ایشان فرمودند که ما نه در موقعیت شعب که درموقعیت بدر و خیبریم اما متاسفانه کسی به این نکته که بدر و خیبر چگونه مواجه ای بودنپرداخت و تنها آخر نبرد را که پیروزی بود دیدند و سختی های ابتدایی آن را ندیدند.

اینشد سیاستگذاری کلان کشور که قبل از شروع تحریم ها از سوی آنان، ایران یک طرفه خودآغازگر تحریم شد.

اکنونپس از یک سال، برخی نمایندگان کنگره آمریکا و برخی از ژنرالهای آمریکایی در نامهای به اوباما خواستار تخفیف و پایین کشیدن فتیله تحریم ها شدند. چیزی که می توانگفت اذعان آن ها به ناکارآمدی تحریم ها بوده است.

حالاباید گفت به اذعان خود سردمداران اپوزیسون و ضد انقلاب و دشمن های خارجی پیروز اینمیدان امام ملت و امت و ملت ایران است که با پایمردی و ایستادگی اولین پیروزی رادر این نبرد سخت شدند. اما این انتهای راه نیست و ملت باید ایستادگی و مقاومتبیشتری را با رویکرد برخورد با مفسدان و اخلال گران اقتصادی داشته باشند. مسئولاننیز این وظیفه ملی را باید با همت بیشتری ادامه دهند.

اینتنها صبر مردم و نه چیز دیگری. در واقع تنها مقاومت بود. اما شاید الآن وقت آن استکه دست به تهاجم زنیم. یعنی باید مردم، یعنی تمام آحاد ملت، علی الخصوص مسئولین،که این مقاومت سنگین ملت را مشاهده نموده اند اکنون به دنبال پیروزی باشند و نهفقط تثبیت موقعیت دشمن. اگر نتوانیم حرکت پیش روانه ای داشته باشیم باید منتظر شدتا با فرسایشی شدن این جنگ اقتصادی، صبر مردم نیز تمام بشود. یادمان نرود روزگاریدر طنز تلخ تاریخمان ، مردم کرمان پس از آن همه صبر و استقامت در مقابل سپاه آغامحمد خان قاجار، با فرسایشی شدن جنگ، صبر از کف دادند، یا مردم اصفهان در غائلهاشرف افغان و .... پس باید قبل از آن که میدان خسته کننده شود تهاجمی را آغازید. واین ممکن نیست جز با راهبردهای صحیح و حمایت های دولتی و همت بلند ملت برای تولیدملی و جهاد اقتصادی.


انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 344 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1391 ساعت: 18:47



تقریباً 4 سال پیش بود که شبی با یکی از بچه های محلمان بحثمان شد. بحث پیرامون حقانیت اسلام بود و برای اولین بار این حرف را شنیدم که سلمان فارسی خائن بود!

در طول چند ماه اخیر در اینترنت دیدم دقیقاً همان حرفها روی وبلاگ های زیادی می آید.

کسانی که در جریان شناسی سیاسی و فکری به عنوان ملی گرایی پهلوی شناخته می شوند در پی آن برآمده اند تا اصالت اسلام را زیر سئوال ببرند. چیزی که برای اولین بار سید احمد کسروی در سالهای آخر دوران سیاه رضاخانی باب کرد. این که می گویم سید احمد کسروی به این دلیل است که تا قبل از آن کسی به آن شدت و حدت علیه مقدسات و ارزشهای اسلامی سخن نگفته بود. البته در کشور ما ایران ولی در جاهای دیگر این حرکت برمی گردد به قرون قبل.

یکی از دوستان این مطلبو رو وبلاگش گذاشته است به اسم نسیم.


تقریباً 4 سال پیش بود که شبی با یکی از بچه های محلمان بحثمان شد. بحثپیرامون حقانیت اسلام بود و برای اولین بار این حرف را شنیدم که سلمانفارسی خائن بود!

در طول چند ماه اخیر در اینترنت دیدم دقیقاً همان حرفها روی وبلاگ های زیادی می آید.

کسانی که در جریان شناسی سیاسی و فکری به عنوان ملی گرایی پهلوی شناختهمی شوند در پی آن برآمده اند تا اصالت اسلام را زیر سئوال ببرند. چیزی کهبرای اولین بار سید احمد کسروی در سالهای آخر دوران سیاه رضاخانی باب کرد.این که می گویم سید احمد کسروی به این دلیل است که تا قبل از آن کسی به آنشدت و حدت علیه مقدسات و ارزشهای اسلامی سخن نگفته بود. البته در کشور ماایران ولی در جاهای دیگر این حرکت برمی گردد به قرون قبل.

بحث پیرامون مباحث اثباتی اسلام سخت نیست. اما فعلاً لازم نمی دانم که بنده وارد این بحث شوم ولی از دوستان عزیزم که اطلاعاتشان بسیار بیشتر از من است تقاضا دارم تا در این مورد دست به قلم شده و به این شبهات پاسخ دهند. هرچند در صورتی که کوتاهی آنان را در این باب ببینم بر خود تکلیف می دانم تا به عنوان یک مسلمان به دفاع از اعتقادات اسلامی بپردازم

همچنین از جریان هایی که خود را مسلمان می دانند حتی مخالف نظام جمهوری اسلامی می خواهم که وارد شوند. چیزی که متاسفانه دیده ام برخی که حتی لباس علمای اسلام و گاه مرجعیت را بر تن دارند به دلیل مخالفت با نظام جمهوری اسلام در مقابل شبهات سکوت و یا حتی تایید می کنند.

اما درباره سلمان فارسی چیزی که مرسوم شده و نه تنها در وبلاگ ها و سایت های ضد اسلام دیده ام که در طول چند سال اخیر در میان بعضی از جوانان آن را مشاهده کرده ام این است که ایشان را خائن به ایران معرفی می کنند. همچنین می گویند که محمد کلمات و حرفهای خود را از سلمان فارسی یاد گرفته است. یا این که سلمان فارسی از ایران فرار نموده و در میان اعراب محمد را انتخاب کرده و او را علیه ایرانیان برانگیخته است. یا این که حمله به ایران در زمان حیات پیامبر و به دستور ایشان صورت گرفته است و منکر این قضیه یعنی منکر پیامبر . و....

باید گفت سلمان فارسی فرزند یکی از مغ های بزرگ زرتشتی بوده است و تا زمانی که با صدای ناقوس کلیسا ناقوس تفکرش به صدا در آمد و او را به تفکر و اندیشه بیشتری و مباحثه با تفکرات دیگر خواند در اوج راحتی و رفاه و احترام می زیسته است و پس از آن راه هجرت را در برگرفته و اصلاً فراری صورت نگرفته است. و این مساله بر می گردد به این که مطرح کننده این بحث اصلاً فرق بین هجرت و فرار را نمی داند.

سلمان فارسی در طول عمر خود برای کسب علم و فضیلت و پیدا نمودن حق و حقیقت هر روز از شهری و بلادی به شهر و بلادی دیگر می رفته است. تا این که رزوی اعراب به کاروانی که در آن بوده حمله می کنند و نه تنها مال و اموالش را به غارت می برند که او را به عنوان غلام در بازار برده فروشان یثرب به مردی یهودی می فروشند. آیا اگر قرار بود کینه ای را بر دل بگیرد بایستی کینه ایرانیان بر دل داشته باشد یا این کینه اعراب را؟

دوم این که سلمان فارسی در زمان حضورت محمد در یثرب به او پیوسته و 13 سال رسالت ایشان در مکه هنوز از وجود آن حضرت بی اطلاع بوده است.حتی در تاریخ اسلام نیز در سالهای ابتدایی حضور محمد در مدینه که چند سال پس از حضور آن حضرت در مدینه و تشکیل حکومت و جنگ های بدر و احد با او دیدار کرده و به اسلام در می آید. و ذکر این نکته نیز حائز اهمیت است که آیات ایدئولوژیک و اعتقادی محمد در مکه بوده است و حتی بسیاری از آیات مربوط به داستان های قدما همچون داستان های مربوط به موسی و عیسی و ابراهیم.

هرچند در آیات قرآن نیز داریم که اعراب جاهلی یعنی کفار و مشرکین و احیاناً یهود مدینه به محمد این تهمت را می زدند که او این داستان ها را از کسان دیگری که آشنایی به این وقایع داشته اند یاد گرفته است. و قرآن به آن ها جواب می دهد. اما در جواب قرآن جز سکوت حرفی ندارند. دقیقاً همچون همین افراد که وقتی با آن ها به بحث می نشینی مدام از شاخه ای به شاخه دیگری می پرند و کاملاً مشخص است که مرض آنها از شهوت و یا جای دیگری است.

در مورد جنگ اعراب با ایرانیان باید گفت نه تنها پیامبر اسلام که حتی خلیفه اول جناب ابوبکر صدیق نیز با حمله به کشورها و حتی قبیله های دیگر اطراف و جنگ با آنها نپرداخته اند و تمام جنگ ها جهاد دفاعی بوده است. در هیچ کجای تاریخ اسلام جنگی را مسلمانان آغاز نکرده اند.

چه در دوران پیامبری محمد و چه در دوران خلافت ابابکر تنها تبیلغ در کار بوده است. و نه زور و شمشیری.

آیت الله شهید شیخ مرتضی مطهری و همچنین مرحوم استاد دکتر علی شریعتی و دیگران در دوران خود به این اتهامات و شبهات پاسخ داده اند. شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران بو دکتر شریعتی علی الخصوص در کتاب سلمان پاک به بسیاری از شبهات جواب داده اند.

این شد که در دوران خلافت خلیفه دوم جناب عمر بن خطاب که سر جنگ داشت منطقه عراق کنونی که جز خاک ایران آن زمان به حساب می آمد با کمترین درگیری و خونریزی به اسلام گروید و در همان ایام هم بدون هیچ زوری به اسلام در آمدند اما کشورهای دیگری مثل ایران (ایران فعلی) و کشورهای شرقی دیگر ایران که جز خاک ایران آن روز بودند نه تنها با درگیری های سختی فتح شدند بلکه هر چه به سمت شرق می آمدند به دلیل عدم شناخت کمتری از اسلام درگیریها سخت تر میشد. و همین دیار خودمان کازرون یکی از مناطقی بود که درگیری بسیار سختی میان اعراب و ایرانیان درگرفت.

ایرانیان تا قرن 4 هجری اکثریت زرتشتی بودند و اسلام نیاوردند. از جمله همین دیار خودمان. و پس از آن که اعراب در قرن 4 هجری به صورت کامل سلطه بر ایران را از دست دادند و حاکمیت ایران در دست خود ایرانیان قرار گرفت کم کم به سوی اسلام آمدند و اسلام را پذیرفتند.

امیرالمومنین علی و اصحاب وی که سلمان فارسی نیز از آن جمله بودند با جنگ با ایران و سایر کشورها مخالف بودند. و در پی اصرار عمر علی اصحاب خویش را به عنوان مبلغ و نه جنگنده و سرباز همراه با سپاه عرب (و نه اسلام چرا که بسیاری از آنان نه تنها پیامبر را درک نکرده بودند که از ترس پس از فتح مکه به اسلام درآمده بودند و چیزی از اعتقادات اسلام نمی دانستند. و در این جنگ ها بر شیوه دوران جاهلیت و نه اسلام عمل می کردند) برای تبلیغ اسلام راستین فرستاد و اینان از بسیاری از تجاوزات و کشتارها که اعراب جاهلی به نام اسلام می خواستند انجام دهند جلوگیری کردند.

در این بین در میان سپاه اعراب تنها سلمان فارسی ایرانی نبوده بلکه کسانی که به احرار معروف بودند و از ایرانیان و پلهوانان ایرانی ساکن یمن در این جنگ ها شرکت داشتند. کسانی که اسلام را از روی عقیده و شناخت کافی و وافی پذیرفته بودند و حتی با مرتدین زمان ابوبکر نیز جهاد کرده بودند.

در این جا بعضی از این وبلاگ ها را می آورم و از دوستان می خواهم که در حد توان پاسخ گوی این شبهات باشند:

1-http://apan.blogfa.com/post-41.aspx

2-http://forum.hammihan.com/thread7943.html

3-http://www.cloob.com/club/post/show/clubname/koroshkabirclub/topicid/2153670/%C2%BB+%D8%B3%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86+%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C+%D8%AE%D8%A7%D8%A6%D9%86

4-http://www.iran-eng.com/archive/index.php/t-168803.html

5-http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C

6- http://zartoshtimosalman.parsiblog.com/Posts/52/%D8%B3%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86+%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D9%8A+%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86+%D8%B1%D8%A7+%D8%A8%D9%87+%D9%BE%D9%8A%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1+%D9%8A%D8%A7%D8%AF+%D8%AF%D8%A7%D8%AF!/

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 297 تاريخ : جمعه 25 فروردين 1391 ساعت: 13:22

امسال سال دومی است که جای خالی پدربزرگم را احساس می کنیم. عید سال 89 که  تمام شد او نیز شیشه عمرش شکست و چراغ عمرش فرو نشست.

و ما ماندیم یادش.

و 10 سال پیش از او نیز عید که تمام شد پدربزرگ مادریم چشم از این جهان بربست. حاج عباس پیروان پدر شهید محسن پیروان.

و حالا در درون تنهایی ام یاد او کردم.


و باز آمده عید
نوروز به پاست
و غم درون خانه دل جا مانده است
و باز هم تنهایی
سکوت
و سبزه ای که قد کشیده است
و ماهی تنگ که طوافش مدام شده
و سیب زرد
و آتش شمع
و سیر و سرکه و سنجد
و سکه های گران شده
و چشم های خسته بابا
که مانده روی صفحه قرآن
و قلب پر از صبر مادر
که پا به پایمان سوخت
و آینه
و آه
آه یتیمی که آن طرف برخواست
و ذکر یا رب عارف
و شعرهای عارفانه حافظ
پدربزرگ کجایی؟
که نیستی
دو سال می شود کنارمان تو نیستی
دو سال می گذرد
که پای سفره عید
بوسه های تو نیست
و خنده های تو نیست
پدربزرگ
به سبزه سبز سفرها
قسم می دهم خدا
به آیه آیه قرآن
قسم می دهم خدا
که از قصور تو از
شاید گناه
بگذرد
پدربزرگ
هنوز
مانده در درون گوش
نداهای آخرین تو
وصیتی که نمودی
خدا خدا
که گفته است بخوان مرا
تا اجابت کنم ترا

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 317 تاريخ : پنجشنبه فروردين 1391 ساعت: 4:40

نو بهاران ز ره آمد

سبزه بر دشت و دمن

گل های سرخ و سفید

کوه و صحرا

جیک جیک گنجشکهای خاکی شهر

همه از آمدن بهار می گن


نو بهاران ز ره آمد

سبزه بر دشت و دمن

گل های سرخ و سفید

کوه و صحرا

جیک جیک گنجشکهای خاکی شهر

همه از آمدن بهار می گن

که زمستون سرشو انداخت پایین

موهای سپید سرماییشو باز

مثل هر سال رو زمین کشون کشون

مثل جاروی عمو نوروز ما

جارو کرد و دنبالش رفت به دیار غربتش

***

عمو نوروز ولی اومده ز راه

یکی نیست بگه عمو

یار کجاست؟

هر سالی ز راه میایی و میری

هر سالی نوید خوشبختی میدی

ولی از یار که میشه سئوال جواب

یه جوری از زیر اون تو در می ری

***

سبزه سبز چمن دوباره سر در میاره

بوته آخرک ما

دوباره گل گل می کنه

ولی از یار دلم

کین خبر تازه بده

هیچ کی از یار مو اما خبری باز نداره

***

پیرسوکم میاد دوباره ز سفر

رو سر پریشون ما پر میشه باهنده هجر

پُرسه هر کیش میکنی

میگن که گفتن که نگین

غم ما تازه میشه عین شقایق تو دلش

***

همه هستن پوی هفت سین ماها

غیر او که بایس باشه

هفت سین عشق و محبت که سرش تو دست سید خدان

شال سبزش که سین سلامتی برای مان

سیب میده از سیبکده باغ خدا

انارش سرخن و از باغ خدان

سکه هاش زده به نام وقتی که از راه برسه

مثل سیر و سرکه هی می جوشه تا که بیا

***

نمی دونم که یارم کجان ولی

هر جو هسه که سلام

یار مو دلدار مو عزیز مو

هر جو هسی اَ مو بشنو تو سلام

***

ندارم هفت سین امسال تو بزا

تا که تو سفره عید امسالم

سلام مو به تو باشه و سلام تو به مو

هر چی فک کردم ندیدم بهتر از این عیدی عید

یه سلام مو به تو

یه سلام تو به مو

سین سومش سلام خدا باشه

به تو یارم که همیشه سفری

سین چهارم یه دعای ز تو برای سلامتیم

سین پنجم هم دعای تو سی مونن

سکه بش کارم اگر خدا می خواد

یه دعای دم بکنی که بش سین شیشمش

که سایه خودت و مادر پدرم

کم نشه یه وقت تو ای سال جدید

سین هفتم خودتی

برای خیر مردمون

سفره بندازی و ما سرش بشینیم بخوریم

نگی ای چه پر رون

اوینه شمعدون نره یادتا که روشن کنی برام

که خودم توش بیبینم

وا گرد شمعت بیپیچم

یه دعایی بکو که خون عین انارم

پوی حق بریز زمین جونم فدات

تنگ ماهیتم بیار

خودم میشم ماهی گلیت

حنا بندونم بیوی

حنا ببندی به سرم

آخرش هر چه کرم داری بده عیدی ما

منتظر اُس کریمم تا ببینم

چقدر کرم داده به تو

کرمش هم ای که یارم تو باشی

کرمت یه عیدی نمدی تو سی ما

منتظرتما بیو

کرم نشون بده تو راه


انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 395 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1391 ساعت: 1:50

خبرنامه